
شب گذشته, گرگوري Gourdet از Top Chef, به " بستهبندي چاقوها " گفته شد و " در حال از دست دادن رقابت براي Mei لين " بود. فصل دوازدهم يك برنامه آشپزي در بوستون رخ داد, اما در پايان, آشپزهاي عالي براي سفر به مكزيك با يكديگر رقابت كردند كه در آن نبرد نهايي براي پختن افتخارات به وقوع پيوست. امروز با Gourdet ملاقات كرديم تا در مورد سفر او در آشپزخانه, زندگي بعد از Top Chef, و توصيههايي براي آشپزهاي جوان كه ميخواهند در footsteps.What دنبال شوند اولين غذايي بود كه تا به حال ياد گرفتيد? اولين غذايي كه ياد گرفتم آن را درست كنم, فكر ميكنم در حقيقت تخممرغ بود, درست موقع پخت در خانه, وقتي بچه بودم و با خواهرم بودم, سعي كردم صبحانه را در Queens.What درست كنم, غذاي مورد علاقه شما در خانه است? غذاي مورد علاقه من تنها مرغ بريان است كه به سبزيجات تبديل ميشود. بنابراين من اين مرغ را ميگيرم, ستون فقرات را بيرون ميآورم و آن را بيرون ميآورم - به نام spatchcocking - و من آن را بر روي بعضي از سيبزميني شيرين, مقداري پياز, كمي سير ميكنم - اين خيلي ساده, خيلي آرامشبخش است, و همچنين بسيار لذيذ و comforting.Do است كه شما هيچ جاي cooking نداريد? چندين جاي زخم در پخت دارم, اولين روز را كه روي خط cooked را بريده بودم, ۶ بخيه در اينجا دارم, زماني كه در حال پخت روي خط بودم, يك ترس در اينجا داشتم. وقتي بزرگتر ميشويد, سعي ميكنيد ظرافت بيشتري داشته باشيد, اما زماني كه كوچكتر هستيد و گاهي اوقات شما به عنوان يك آشپز جوان انتخاب ميشويد و يك آشپز جوان قطعاً شما را به عنوان يك آشپز جوان ميبريد و به شما ياد ميدهد كه تجربيات مختلف خود را به عنوان يك آشپز به شما ياد ميدهد? اوه, بله, مسلما, من از هر رستوراني كه تا به حال با آن كار كردهام, به نوعي خندهدار است كه آن روزها را به ياد بياورم و نوعي حسرت و نوعي سرگرمي را در آنها به ياد بياورم, همان طور كه well.Who ترسناك بود … پادما يا تام? فكر ميكنم تام بيشتر از پادما intimidating. پادما كه خيلي برازنده و برازنده است و اين حالت مادرانه را دارد - حتي با وجود اينكه او كسي است كه در نهايت شما را به خانه ميفرستد, من فكر ميكنم او صبح زود براي ما آنجا بود كه آتش تند را انجام داديم و
her آرامشبخش بود. تام مثل يه پدر مثل يه پدر ميمونه، فقط ميخواد كه ما يه غذاي ساده بسازيم، اما اون شبيه بابا بزرگ است پس من حتما فكر ميكنم كه تام كمي intimidating.You و Mei لين به نظر ميرسيد كه تو با هم رقابت ميكني، اين كه جادو تلويزيوني يا تو واقعا اوراققرضه رو شكل دادي؟ نه، من و I هر دو خيلي رقابتي بوديم، هر دوي ما رقباي سرسخت بوديم، هر دوي ما واقعا جايزه را ميخواستيم. در ابتدا همه ما به نوعي guard را نگه داشتيم، فاصلهاش را حفظ كرديم، ما واقعا با هم حرف نزديم، اما وقتي چند نفر از آشپزهاي آنجا به خانه برگشتند متوجه شديم كه ما با هم خيلي درگير بوديم و هيچ چيز ديگري هم براي گفتن وجود ندارد و اين خيلي ناشيانه است. شما به كسي نياز داريد كه با او صحبت كند، بنابراين دوستان زيادي از طريق اين تجربه شكل ميگيرند. ميدانيد، زماني كه با فردي بسيار نزديك كار ميكنيد و گاهي بزرگترين رقيب آنها هستيد، شما چشم چشم به چيزهاي مختلفي داريد، بنابراين من و شما در واقع خيلي چيزهاي مشترك داريم، ما واقعا در طول تجربه بسيار بسيار زيادي در فيس بوك و TwitterDo كه شما از غذاي نهايي سر آشپز شما احساس پشيماني ميكنيد، استفاده ميكنيم؟ ميدانيد، من قطعا در تمام طول فصل مورد انتقاد قرار گرفتم و ريسك نكردم و براي تكيه كردن به همان طعمها واقعا ميخواستم به دنيا ثابت كنم كه من يك آشپز پويا هستم و دوست دارم به مكزيك بروم و سعي كنم يك مشت مواد تشكيلدهنده آسيايي پيدا كنم. من واقعا ميخواستم با چيزي كه آنجا بود كار كنم و اين حس الهام بخشي را القا كنم، كه احتمالا امنترين كار نبود، اما اين همان چيزي بود كه در حال حاضر داشتم. من ميخواستم در حال حاضر زندگي كنم. من ميخواستم در مكزيك باشم و براي آخرين مرحله مكزيكي باشم. اوم، ميدونيد، نه باهوشترين حركت، چون من چيزهايي رو كه قبلا نديده بودم رو انجام دادم و همه به نفع من عمل نكردن، اما در آخر
از روزي كه من بايد موش كور بسازم كه واقعاً شگفتانگيز بود, ميدانيد, ظرف octopus واقعاً متفكر بود و من يك احترام تازهاي براي مواد غذايي مكزيكي دارم. بنابراين, براي من يك تجربه يادگيري خيلي مهم بود و ام, پس از آن, بعد از آشپز ارشد, براي غذاهاي مكزيكي نسبت به غذاهاي مكزيكي احترام زيادي قائلم? زندگي من واقعاً پر است - ما در حال توسعه مفهوم رستوران ام به مفاهيم ديگري در سراسر كشور هستيم, اين برنامه اصلي است. اما من در حال باز كردن يك رستوران در دنور در سال ۲۰۱۶ هستم. من هيچ وقت يك رستوران به عنوان يك آشپز اجرايي باز نكردم, اين يك هدف اصلي زندگي من است, ديدن چيزي از روي زمين, يك پروژه بزرگ, و در مقابل خلاقيت و ديد و كار با يك تيم فوقالعاده براي اجراي يك برنامه بزرگ. من مشتاقانه منتظر آموزش كاركنان جديد هستم و چيزي را از زمين بسازم كه ميدانم بسيار مسئول هستم كه شما از آشپز ارشد با شما در هنگام شروع رستوران خود درس ميگيريد? اوه, حتماً آشپز ارشد, من ياد گرفتهام كه به جاهاي مختلف براي الهام نگاه كنم, من فهميدم كه شما هرگز نميتوانيد ايدههاي زيادي داشته باشيد, بنابراين من آن درسها را ميگيرم و آنها را به هر چالش يا پروژهاي كه من روي آن كار ميكنم, اعمال ميكنم. [اين مصاحبه براي وضوح ويرايش و فشرده شدهاست]
منبع